نوژان وشیطنت هایش
دخترگل مامان هرروزشیطون تروباهوش ترازقبل میشه. مدتی است که هرچیزی رامی گیری تابلندشوی.ازمبل گرفته تاتلویزیون. وقتی می روم آشپزخانه مثل بچه گربه چهاردست وپامیایی دنبالم وبامشمعی که دورریشه های فرش آشپزخانه کشیده ایم بازی می کنی. چندباری هم وقتی که بلند شدی دستت راول می کردی وبرای چندثانیه ایستادی . روزی که گوشت راسوراخ کردیم شب گوشواره ازگوشت درآمدداشتم لباست راعوض می کردم که گوشواره درآمد. خانمی که گوشت راسوراخ کرده بودگفته بودبانخ وسوزن دوباره گوشت رانخ بیاندازیم تاسوراخ گوش بسته نشودولی توآنقدرگریه کردی که عزیزنتوانست این کارراانجام دهدمن هم وقتی دیدم خیلی داری بی تابی می کنی گفتم بگذاریدبسته شودچندروزدیگرمی برم گوشش ر...
نویسنده :
مامان ندا
0:20